يه روز تو تاكسي نشسته بودم يه دختره هم كنارم نشسته بود
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از يه خيابون رد ميشديم كه پمپ گاز داشت.
راننده تو آينه نيگا كرد و گفت خانوم، آقا ، اجازه ميدين خلوته يه گاًز بزنم.
من گفتم مشكلي ندارم و دوتايي به دختره نيگا كرديم
جواب داد نه تورو خدا من نامزد دارم ردش ميمونه
من :|
راننده :|
مخزن خالی گاز :|
روح سرگردان هیتلر :|
جبار سینگ :|
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: