دلتنگم
مثل مادر بی سوادی که
دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم
...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد
....
همسایه ام از گرسنگی مرد ، بستگانش در عزایش گوسفندها سر بریدند
دستها را باز در شبهای سرد ها کنید ای کودکان دوره گرد
نازنین
ورشکست شدن کدامین سرمایه دار
به اندازه ی بی سرمایه شدن تو دردناک است
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: