نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





روزگار..

دلم حق داری عاشق باشی ولی بدون این راهش نیست

کسی رو نمیشه بزور عاشق کرد یه وقتایی یه چیز سهمت نیست

بدترین حسی که پیش تو باشه کسی که دلش پیش تو نیست

شاید روزگار اینطوری خواسته همه چی دنیا دست تو نیست

کار دنیا رو باش واسه هرکی میمیری واسه یکی دیگه میمیره

یکی هم که پیدا میشه واسه ی تو میمیره دلت دسته کمش میگیره

کار دنیا رو باش واسه هرکی میمیری واسه یکی دیگه میمیره

یکی هم که پیدا میشه واسه ی تو میمیره دلت دسته کمش میگیره

اگه عشقت واسه اش فرقی نداره یعنی اینکه یکی دیگه رو داره

اگه همه کارام بدن به چشمات فک میکنی که علتی داره

سرنوشتت اگه بی اون رقم خورد بدون که حتما حکمتی داره

نشستی گریه میکنی که چی شه هر آدمی یه قسمتی داره

کار دنیا رو باش واسه هرکی میمیری واسه یکی دیگه میمیره

یکی هم که پیدا میشه واسه ی تو میمیره دلت دسته کمش میگیره

کار دنیا رو باش واسه هرکی میمیری واسه یکی دیگه میمیره

یکی هم که پیدا میشه واسه ی تو میمیره دلت دسته کمش میگیره


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:33 | |







هوای گریه....

هوای گریه دارم ، امشب دلم گرفته

اینقده هق هق زدم ببین صدام گرفته

این شبا به جای تو با خودم حرف میزنم

با مرور خاطراتت به خودم ضرب میزنم

این روزا با کی میخنــــــدی

وقتی تو گریه میســـــــــوزم

حتی با وجود این درد ، من به فکرتم هنوزم

پلکای خسته و بی خواب

خبر از حال بدم داشت

تنها عکس تو کنارم که منو تنها نمیذاشت

تو خیابونا چقد تنهایی قدم زدم

تو خیالم تورو بخشیدم و باز بهم زدم

باورم نمیشه که اینقد ازم دور شدی

نگو قسمت این بود ، نگو مجبور شدی


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:32 | |







مهم نیست!!

مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه... مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه

مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه

مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه

مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے .... زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے

: خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:29 | |







من...

 

من...

ﺑﮧ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﻣﻦ … ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺑﺎ ﺳﻦ ﮐﻤﻢ،ﮐﺜﺎﻓﺖ ﮐﺎﺭﯾﺎﯾﮧ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ … ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﮯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺑﻢ … ﺁﺭﻩ ﻣﻦ،ﻣﻨﮯ

ﮐﮧ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺿﺮﺑﮧ ﺧﻮﺭﺩﻡ … ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﻫﺮ ﺧﺮﮮ ﺍﺯ ﺟﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﮧ،ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﮯ ﮐﻨﮧ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ … ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﮮ ﻣﺠﺎﺯﮮ ﻭ

ﻭﺍﻗﻌﮯ،ﮐﻠﮯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ … ﮐﺴﮯ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﭘﺸﺘﻢ ﻭﺍﯾﺴﮧ … ﻣﻨﮯ ﮐﮧ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺭﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﮐﺮﺩﻡ،ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯿﻤﻮ ﺑﺮﻭﺯ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﻭﺍﮔﺮ

ﺑﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﺴﮯ ﻣﻨﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﮑﺮﺩ…!

 


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:28 | |







زن ومرد

خدا یک زن آفرید و یک مرد

و من در شگفتم این همه نامرد از کجا پیدا شد ؟


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:19 | |







بودنت

چرا بودنت جور نمی شود؟؟؟

من که تمام پازل های تنهایی ام را درست چیده ام...!


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:18 | |







غصه

 

غصه دیوانه ام کرد!!

وقتی تو را دست به سینه دیدم...

من تمام راه را برای آغوشت دویده بودم...!!


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:17 | |







تو...

من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم!

 

وقتی که "تو" برای آغوش دیگری زانو زده بودی!!


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:16 | |







دستانم را بگیر...

دستانم را بگیر...
تا بمیرند کسانی که
روی جداییمان شرط بستند
باور کن!خـــــــــیلی حرف است...
وفـــــــــــــادار دســـــت هــــایی باشی
که حتی یکبار هم لمســــشان نکرده ای!!!


[+] نوشته شده توسط بیگی در 15:4 | |







مسئولی

تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقه مندش

کرده ای

مسئولی...مسئولی در برابر تنهایی اش...در برابر

اشک هایش...در

برابر غم هایش...اگر روزی فراموش کردی دنیا به

یادت خواهد

اورد


[+] نوشته شده توسط بیگی در 9:19 | |



صفحه قبل 1 ... 148 149 150 151 152 ... 164 صفحه بعد