دلم گرفته از گذر ثانیه ها...
از پنجره ای که باز می شود به آسمانی ابری...
دلم گرفته از دفتری که پر شده و خودکاری که دیگر جوهر ندارد
دلم گرفته از این شهر شلوغ که مردمانش تنهایی می تراوانند
دلم گرفته از غم،اشک ،تنهایی
وباز دست بغض میفشارد گلویم را
وباز صدای هق هق گریه هایم میشکاند سکوت این اتاق را...
باز...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: